گروه تئاتر جوان

۱۶.۰۹.۱۳۹۱ - د دردِ نقد ، نقدِ درد ؛ نقدْ درد !

د دردِ نقد ، نقدِ درد ؛ نقدْ درد !

ا اهانت به تماشاگر يا اتّهام به خود؟*


 

بايد ادّعا كرد در تئاتر و به طور كلي هنر ، وجود، مقدم بر ماهيت است . چيزي بايد باشد تا در مورد آن بتوان سخن ­گفت. اما انگار برچسب تئاتري­ داشتن و دورِتئاتر پَلَكيدن ، بر هميشه­ خودرادرصحنه ­ديدن و بر زندگي­ تئاتري و هنرمندانه،‌ رُجحان­ دارد. تئاتري­ بودن ، به اصطلاح ، در فضايي كه هنوز موجودي به نام تئاتر نفس ­نمي ­كشد ­، اوهامي بيش نيست. توهّمي حاصل تخديرِ افيوني بنام ابتذال. ]مكث[ بلي ، جايِ نيشِ نقد هميشه خواهدسوخت و اين دردِ وحشتناك و تازه ­اي است . نيشِ نقدِ نو تيزتر و زهرآگين­ تر از آن است كه با عسل دهانمان را پُركند. همين تئاتري كه وجود ندارد تازه دارد با نقدْ درد آشنا­مي­ شود . زيرا كه واپس­ گرايي از نوگرايي وحشت دارد . نقد با مدرك و آكادمي و فرهنگستان يكي­ به ­دو مي كند و به نقل از يكي از دوستان روح وي را در مضيقه قرارخواهدداد. زيرا با نقدِ فرهنگستانيدر تقابل است.اما گاهي­ اوقات به مانند پسرك كنجكاوي مي­تواند حقايق هرچند مبتذلي را كشف­ كند ؛كه يكي از اساتيد تئاتر ، علي رغم ادعّاي داشتن مدرك­ دانشگاهي، درحقيقت فاقد آن­ است!! ]مكث[ امّا اينكه كُردانِ تئاتر ما كيست در مقال ديگري قابل بحث­ است!!! ]سكوت طولاني[

نقد شعور را هدف قرارمي­ دهد ، خط­كشي براي فهم و ادراك است . نقد، شِلنگ­ تخته­ اندازها را به فَلَك خواهدبست ،‌ تعادل بازار آرام و منفعل تئاتري­ها را بَرهَم­ مي­ زند­، عريان­ مي­سازد ،رسوا مي­كند امّا هيچ­گاه با بدگويي سرِ يك ميز، شام نمي­ خورد بلكه صورت­ به­ صورت با ابتذال سرشاخ مي­شود. ]مكث[ اما اينكه ابتذال چيست خود بحث ديگري است. ليكن در اين مأوا ، ابتذال همانست كه ما را از اصلِ چيزي كه به خاطر آن گِرد­هم آمده­ ايم دوركند . ابتذال گمراهي است ، پيش­ پاافتادگي است ، بت پرستي در حيطه تاتر است. ‌ابتذال پشت­ كردن به شعورِ مخاطب است ، توهّم و خودخواهيِ محض و توجيه تنبلي است و رضايت به رفعِ نيازهاي غريزي در صحنه است و شايد به قول چخوفدر روزِ روشن ، خوابيدن است! ]مكث[ صِرف اينكه تماشاچي مي­خندد ، جاودان نخواهيم شد. تماشاچيِ آماتور خط­ كش مدرّج تئاتر نيست چون تئاتر سرگرمي نيست و چون هنر است ، سيرك نيست. ]مكث[ ولي تئاتر خوب قطعاً سرگرم كننده هم هست. همانطور كه نويسنده­ ي هنرمند و يا كارگردان روشن­ بين، مسئول ناآگاهي و كم­ شعوري تماشاچيِ منفعل نيست ، تماشاچي باشعور ، آگاه و تيزبين نيز مسئول محافظه ­كاري ،تنبلي، رِخوت و تساهل و تسامح مجريان نمايش نيست . گاهي اوقات و يا حتي هميشه ، آثار نمايشي و نقدِ آن بايد ابتذالِ تماشاچي را نيز يادآورشوند ، بايد تلنگري به اين جماعت چُرت­ زده و خفتگان پاي سريالهاي­ِ تلويزيوني زد، اين روزمرّگي­ رسانه­ اي، اين ازخود­بيگانگيِ ارزان­قيمت ، ‌اين كلوپ وقت­ گذراني پاي فيلم دل­ شكسته و مجلّات خانواده سبز و موفقيت و توجيه معناي دقيقِ جمله­ ي وقت ندارم !  سكوت طولاني [

[

بازيگري كه درد نمي­كشد، بازيگري كه حتي براي نقش خودش- نمي­گويم تحقيق- دوسه خطي هم نمي خواند ، هرگز رنجِ انديشيدن و درگيري ذهني و دغدغه هاي­ تفكر­برانگيز را تجربه نخواهد­كرد. ]مكث[‌ بازيگراني كه ديگر بازيگران و بهتر بگوييم ديگر آدمها برايشان اهميت چنداني ندارند و فقط دارند كاري­ مي­كنند كه روي صحنه خودشان ديده­ شوند، از ترس اينكه كسي يا كساني به ابتذالشان بخندند ، بازيگراني هستند كه بازي­ خوري را چندروز قبل از اجرا شروع ­كرده ­اند. ]مكث [‌‌پس حتماً و بدون ترديد بايد سرتاپاي ايشان را شُست و كناري­ گذاشت و نام بازيگر را كه خود بر خود نهاده از وي طلبكارشد . خاكِ صحنه پُلو نيست كه بشود با ديس خورد! خاك صحنه را بايد كم­ كم ، آهسته و با لذّت مَز­­مَزه كرد و اين اصل پايداري و مداومت و جاودانگي است. اما يك­جا­بالاانداختن اين خاكِ­ مقدّس باعث مرگ زودرس­ِ تازه­ بدوران­ رسيده ­هايي شده كه جاه ­طلبانه زياده­خواه بوده ­اند. ] مكث [اين حقِّ همگان است كه فرق تنبلها و غيرتنبلها را بدانند. فرق دلسوز با خنثي ، منفعل با فعّال ، تئاتر با سيرك ، تفاوت ژرف­ انديش با ساده ­انديش و سخت گيري با ساده ­انگاري را. تماشاچي بايد به چنان درجه­ اي از شعور و آگاهي دست يابد كه در قبال ابتذال ، به تنهايي عكس ­العمل­ نشان­ دهد ، كه در پيش ­پاافتاده­ ترين­ حالت، ترك سالن است. درغيراين­صورت تماشاچي تبديل به محافظه­ كاري خطرناك مي­شود. ]مكث[ يا به قول پيتر بروك كه مي گويد: وقتي صداي سرفه­ ي تماشاچي و يا قِرچ ­­قروچ صندلي­ها بلندشد، نشانه­ ي اينست كه كارخوبي روي صحنه اجرا­نمي­ شود. نقد، آشوبگر است ، اما انتقام­جو نيست .‌ نقد اثر را چه خوب و يا چه بد سلّاخي مي­كند. (خوب بودن و يا بد بودن در طيفي خاكستري و پيوسته مطرح است نه با منطق سياه و سفيد ديجيتالي و گسسته) اما اثراتِ­ خوب يك اثرخوب را بايد به رُخ­ كشيد و بر فَرقِ­ سر كارهاي دم ­ِدستي كه حاصل سراسيمگي ، محافظه­ كاري و تنبلي است ، محكم كوبيد. ] مكث [منتقد ، متن را به محاكمه مي­ كشد ،‌ و آنقدر زير پايش شلّاق­ مي­زند تا وي اقراركند ، اقراربه گناه كبيره­ اي به­ نام ابتذال و اين دردِ نقد است كه پيش ­از نقدِ درد ضرورتش احساس­ مي­شود. نقد هميشه رودرروي تزوير قدعلم­ كرده ­است يا به قول لئو اِشتِراوس : آيا وقت آن نرسيده است که به کِتمان مزوّرانه­ ي عقايد پايان­ داده شود؟ ] سكوت طولاني­ تر 

ارسال توسط : مدیر سایت 


نویسنده : http://teatremeybod.ir
لینک مستقیم این مطلب : http://teatremeybod.ir/index.php?name=content&op=view&id=33