گروه تئاتر جوان

۱۷.۱۲.۱۳۹۱ - مولفه هاي يك رابطه رضايت بخش

با توجه به بررسی و مطالعه سایت ما توسط یکی از اساتید و دکتر روان شناس که به درخواست سرپرست گروه انجام شده است . ایشان در پیام خود این مطلب را برای خواندن دوستانی که دوست دارند رضایت ارتباط را در اجتماع و حتی فضای مجازی داشته باشند، ارائه دادند . باشد که مورد توجه همه قرار گیرد و مولفه های یک ارتباط رضایت بخش را رعایت کنیم تا گروه های هنری دوست را در کنار هم داشته باشیم . شاید دیر نباشد ...
  
مولفه هاي يك رابطه رضايت بخش عبارتند از صداقت، صراحت، احترام و خودمختاري. براساس نوع تركيب اين مؤلفه ها با يكديگر چهار سبك يا الگوي ارتباطي شكل ميگيرد كه عبارتند از : الگوي قاطع/ الگوي پرخاشگر/ الگوي سلطه گر/ الگوي سلطه پذير. حال به شرح و توصيف اين الگوها مي پردازيم.


قاطعيت: برقراري ارتباط صادقانه، صريح (مستقيم و روشن)، توأم با احترام متقابل و اصيل، و خودمختاري متقابل (برد- برد).
پرخاشگري: برقراري ارتباط صادقان ه، نيمه صريح (مستقيم و مبهم)، بدون احترام متقاب ل، و كنترل فرد مقابل (برد- باخت).
سلطه گري: برقراري ارتباط غيرصادقان ه، غير صريح (غيرمستقيم و مبهم) توأم با احترام ظاهري، و كنترل فرد مقابل (برد- باخت).
سلطه پذيري: برقراري ارتباط غير صادقانه، غير صريح (غيرمستقيم و مبهم) توأم با احترام (گاهي ظاهري و گاهي اصيل) به فرد مقابل، و خودمختاري فرد مقابل (باخت- برد).

 همانگونه كه در تعريف اين سبك ها مشخص است، فردي كه از قاطعيت برخوردار است، تا آنجا كه ممكن است صادقانه ارتباط برقرار ميکند. به عبارت ديگر، بين آنچه كه در فكر و احساس فرد قاطع ميگذرد و آنچه عملاً در رفتار وي متجلي مي شود هماهنگي و توافق وجود دارد.

شايان ذكر است پيام يا رفتار غيرصادقانه به سبب تناقضي كه در رفتار ايجاد مي كند ممكن است برملا شود. خيلي اوقات ما به صورت شهودي احساس مي كنيم فرد مقابل در رفتار خود صداقت ندارد، اما دليلي هم نمي توانيم براي برداشت خود بياوريم. گاهي برداشتهاي شهودي ما اشتباه ميكند، اما در برخي مواقع نيز درست از آب درمي آيد زيرا تناقض در گفتار، لحن، و بدن فرد گاهي از وراي رفتارش قابل تشخيص است. به عبارتي ديگر رنگ رخساره معمولاً خبر مي دهد از سِرّ درون. كودكان عموماً در تشخيص رفتار صادقانه از غيرصادقانه از مهارت بيشتري به نسبت بزرگسالان برخوردارند، اما در مجموع همه انسانها كم و بيش و به طور نسبي مي توانند احساسات و افكار پنهاني را در ديگران تشخيص دهند.

حال تصور كنيد فردي در نظام ارتباطي خود ميان افكار و احساسات دروني و رفتار آشكارش (زبان بدن، لحن، و گفتار) هماهنگي وجود نداشته باشد. در اين صورت كساني كه با وي ارتباط دارند به طور نسبي قادرند ناهماهنگي آنچه را كه در دل وي مي گذرد و آنچه كه به ديگران در ظاهر نشان مي دهد تشخيص دهند. همين مسئله ممكن است به پيچيده شدن ارتباط، بالا رفتن احتمال برخورد مشابه در فرد مقابل، بي اعتمادي، و در نهايت قطع ارتباط بينجامد. در صورتي كه برخورد صادقانه براساس الگوي قاطعيت چنين مشكلاتي را به ميان نمي آورد. از سوي ديگر، فرد قاطع مي تواند آنچه را كه در دل حس مي كند به گونه روشن و مستقيم در ارتباطات منتقل كند. با اينكه پيامهاي وي مستقيم است، اما بدون احترام نيست. در واقع قاطعيت هنر برقراري ارتباط و ارسال پيام به ترتيبي است كه هم مستقيم و هم محترمانه باشد. خيلي از افراد به سبب دلمشغولي افراطي خود براي محترمانه برخورد كردن، به قدري پيامهاي خود را غيرمستقيم منتقل مي كنند كه سبب پيچيدگي و قلب پيام مي شود (پيام هاي كلي، ذهني، نامشخص). اما ارسال پيام در الگوي قاطعيت به ترتيبي است كه پيام در عين شفافيت و مستقيم بودن (جزئي، عيني، مشخص) در يك جو صميمي و محترمانه ارسال مي گردد. از سوي ديگر ، افراد قاطع درصدد كنترل كردن ديگران نيستند، و در ارتباط دامنه آزاديهاي فردي و انتخاب هاي فرد مقابل را تا آنجايي كه امكان دارد محدود نمي كنند. بديهي است چنانچه محدوديتي هم براي فرد مقابل اعمال شود، اين محدوديت تا حد امكان به صورت توافقي و با آگاهي متقابل اِعمال مي شود. پرخاشگري نيز براساس ارتباطات صادقانه، مستقيم و مبهم، همراه با كنترل، و بدون احترام متقابل تعريف مي گردد. رفتار فرد پرخاشگر از صداقت برخوردار است زيرا آنچه كه در دلش مي گذرد بي پروا در رفتارش نشان ميدهد. از سوي دگر، چنين فردي به صورت مستقيم برخورد مي كند. اما در اين برخورد مستقيم نه به خود احترام مي گذارد و نه به ديگري. همچنين گفته هاي فرد پرخاشگر معمولاً روشن و شفاف نيست. كافي است وقتي خيلي عصباني مي شويد به حرفهايي كه مي زنيد دقت كنيد. فرد عصباني معمولاً كلي گويي مي كند و پيامهايي كه به ديگران ارسال مي كند به دليل مبهم بودن ارزش خبري ندارد. از اين روي پيام هاي يك فرد پرخاشگر معمولاً نامشخص و همچنين ذهني است ، اما ممكن است ماهيتي جزئي، و نه كلي، داشته باشد. براي مثال، مادري كه از دست كودك خود عصباني است و به وي مي گويد «خيلي بچه بد و بي تربيتي هستي » در واقع هيچ گونه اطلاعات عيني و روشني به فرزند خود ارائه نمي كند تا كودك بتواند آن را راهنماي سلوك خود قرار دهد. از دگر سوي، هدف اصلي فردي با سبك ارتباطي پرخاشگري، زورگويي و كنترل است، و اين زورگويي و كنترل به نحو آشكار و مستقيمي ابراز مي شود.


نویسنده : http://teatremeybod.ir
لینک مستقیم این مطلب : http://teatremeybod.ir/index.php?name=news&op=view&id=207