جستجو
|
تاریخ: ۲۴.۰۷.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
شاید بهتر باشد این مطلب را هم درد و دل و هم خبر تصور کرد : ...
حتما انسانی که صادقانه و در راه رضای خدا کاری رو انجام می دهد نیازی به تشکر و سپاس انسانهای خاکی ندارد . ولی حتما انسان های دیگر که زحمت و حرکت انسانی را می بینند . انسانیت حکم می کند که تشکر کنند . واقعا باید چه کرد وقتی از کسی تشکر می کنی تو حزب فلانی و وقتی چیزی نمی گویی بی چشم و رویی ... چه باید کرد با برخی از مردم که نه چشم دیدن خوبی را دارند و نه بدی ؟!!! چه باید کرد از فرهنگ ها بدعت های نادرستی که حتی در بین مسئولین رواج یافته است . چه باید کرد که فقط پیام مسئولین ارشد سرتیتر سایت ها و روزنامه ها نباشد و اجازه دهند اتفاقات جالب دیگری نیز بیفتد و این شکستن را چه کسی به عهده خواهد گرفت . چه کسی جرأت دارد از کسی که زحمت کشیده به راحتی تشکر کند بدون اینکه اون رو راستی یا چپی فرض کنند . باید چه کرد که از شر این حرف ها راحت شد . چرا نباید راحت حرف زد و انتقاد کرد و بعد راه حل و مشکل پیدا شود . تشکر باید کرد از زحمات خالصانه گذشتگان و ... دیگر چیزی نگفت چون از فردا می ترسیم ... چون جرأت نداریم بگوییم ... چون می ترسیم خراب شود چیزی که نباید خراب شود ... افتخار ما همین که منتظر امام زمانیم و تشکر می کنیم از همه که ...
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
|
تاریخ: ۲۴.۰۵.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
سرپرست گروه تئاتر جوان ضمن اظهار تأسف از زلزله آذربایجان گفت : همه هنرمندان باید خود را در غم بازماندگان این واقعه سهیم بدانند و هر کاری که می توانند از جان و دل انجام دهند . حتی بازتاب هنری این واقعه جانسوز نیز کمک بزرگی می تواند باشد تا حس انسان دوستانه انسانها را برانگیزد ...
تقدیم به بغضهای شکسته و نشکسته داغدیده های زلزله آذربایجان!
احیا ملحفه را رویش کشید و گفت: «تا اذان بیدارم نکنید! نمیخواهم شب احیا خوابم بگیرد». حالا هم خیلی آرام گرد و خاک صورتش را پاک میکنم. می ترسم بیدار شود!
میهمانی افطار امروز همه بچهها مهمان مادربزرگ بودند.حتی نوههای شهرنشین هم دو ساعت زودتر از اذان خودشان را به روستا رسانده اند. میهمانها در حسرت شنیدن خوش آمدگویی مادربزرگ گریه میکنند!
افطار باز هم علی رغم منع دکترش روزه گرفته بود. چند ساعتی تا افطار باقی مانده بود که فشارش پایین افتاد و به اصرار عیالش پای سفره نشست. با چشمهای خیس لقمه اول را که برداشت، زلزله آمد و روزه اش کامل ماند!
مسافر «این حاج آقا کیه؟ بچه همین روستا بود؟» «نه آقای مهندس! طلبه قم بود و برای تبلیغ به روستای ما آمده بود! نفس گرمی داشت!»
گاو مرد دست انداخت دور گردن گاو ماده و گریه اش گرفت. «گفتم صفیه نگران نباش، خدا بزرگه! بعد ماه رمضان گاو را می فروشم و جهیزیهات را جور میکنم!»
وام «این شب قدر آخری دعا کن وام جور بشه! این خونه گلی را می زنم زمین و با آهن میسازمش!» زن روی سجاده اش «انشاءالله»ی گفت و قرآنش را باز کرد. «اذا زلزلت الارض زلزالها...»
تولد زن دست روی شکمش کشیده و گفته بود: «اگر تو همین ماه به دنیا اومد نامش را میذاریم رمضان! باشه؟». پرستارها داد زدند: «نوزادش زندهست! زود ببریدش اتاق عمل!». مرد با خودش گفت: «نامش را می ذارم خداداد!».
در ادامه مطلب میتوانید ، تعدادی از عکس های این فاجعه را مشاهده نمایید.
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
مجموع 12 on 2 در صفحات 10 در هر صفحه
<< ۱ ۲
تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)
تصویری از آخرین روز حضور کوروش زارعی در کارگاه نمایش گروه ( شهریور ماه 1392 )