جستجو
|
تاریخ: ۲۲.۰۸.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
در چهاردهمین اجرای نمایش سیمرغ پیشکسوتان تئاتر شهرستان میبد آقایان جمال صادقی ، سید ابوالفضل دهقانی و حسین آقایی حضور یافتند و تا پایان نقد و بررسی نمایش حضور یافتند .
این در حالی است که گروه تئاتر جوان تاکنون چنین گردهمایی هنرمندان پیشکسوت تئاتر میبد را ندیده بود و خرسند است از اینکه چنین تولید نمایشی باعث شد تا هنرمندان پیشکسوت هم از خانه بیرون آیند و برای این کار گروه ارزش قائل شوند و حتی برخی از این عزیزان کار را برای چندین بار ببینند. و حتی یکی از همین دوستان پیشکسوت شنیده شد که گفته اند : باور نمی کردم که گروه تئاتر جوان چنین تولیدی را انجام داده باشد . و این حرکت رو به رشد ناگهانی گروه تئاتر جوان را باور نمی کنم. به همه اعضای این گروه بالاخص کارگردان این مجموعه تبریک می گویم . در هر صورت سرپرست گروه تئاتر جوان از همه دوستان هنرمند که برای این کار ارزش قائل شدند و حضور یافتند تشکر کرد و گفت : از ماست که بر ماست ... اگر امروز برای همدیگر ارزش قائل باشیم در آینده هم دیگران برای ما ارزش قائل خواهند بود . و این کم کمک در بین مردم هم ریشه خواهد دوانید و مردم نیز برای هنر ارزش قائل خواهند بود . به امید روز بهتر از امروز ...
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
|
تاریخ: ۱۷.۰۸.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
باعث دلگرمی سیمرغی ها هست که هنرمندان میبدی و اردکانی با حضور خود از آنها حمایت می کنند .
در سیزدهمین اجرای نمایش سیمرغ شاهد حضور پیشکسوت تئاتر میبد جناب آقای غلامرضا کارگر که دارای مدرک کارشناسی ارشد تئاتر می باشد و نویسنده چندین کتب مذهبی است. و همچنین رئیس سابق اداره ارشاد میبد نیز بوده است به همراه فیلمساز عزیز آقای عبدالرحیم آقایی بودیم . همچنین شاهد حضور دوستان هنرمند شهرستان اردکان آقای نبی زاده ، آقای مذکوری به همراه دوستان بودیم . از همه این دوستان تشکر می کنیم و امیدواریم در تمام مراحل زندگی بالاخص زمینه هنری موفق باشند .
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
|
تاریخ: ۱۲.۰۸.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
کارگردان نمایش سیمرغ هنوز پرونده سیمرغ را نبسته است که از گرفتن بازیگران جدید جهت تولید کار جدید خبر داد .
این خبر در حالی است که چندین بازیگر جدید اصرار در شروع کلاسهای جدید دارند و آقای آقایی قبول نکردند . اما با در نظر گرفتن برخی از مسائل ایشان گفت : من از بین بازیگران قدیم چند نفر مد نظرم هستند که باید در کار جدید من باشند ، بگذارید تصمیم بگیرم اونوقت بازیگران جدید که صلاحیت بازی در کنار بازیگران قدیم گروه را داشتند انتخاب خواهند شد . آقایی در پاسخ به برخی از افراد که گفته بودند آقایی بازیگرانش انحصاری هستند و فقط برای خودش بازی می کنند گفت : بازیگران گروه تئاتر جوان انحصاری نیستند بلکه برای هر کسی بازی نمی کنند . باید بدانند که نباید در سطحی که هستند پایین تر بروند و من این اجازه را نمی دهم . مگر اینکه برای همیشه از گروه اخراج شوند و گروه دیگر هیچ نیازی به این بازیگران ندارد . جو گروه ها و هنرمندان متأسفانه این را می خواهد و گرنه بنده یکی از کسانی هستم که با این روش مخالفم و تا جو مناسب نشود این قانون گروه تئاتر جوان خواهد بود و بازیگر باید با این چارچوب وفق پیدا کند . مگر اینکه برای همیشه گروه را ترک کند . کار جدید ما هم با بازیگرانی است که پایبند گروه هستند .
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
|
تاریخ: ۲۷.۰۶.۱۳۹۱
ماژول:
موضوع: خیر
چندی است که دو بازیگر عزیز کبوتر و فاخته سیمرغ از اعضای خوب گروه تئاتر جوان به دلایلی نتوانستند دیگر با گروه همکاری کنند و پروژه نمایشی سیمرغ به علت عدم حضور آنها به تأخیر افتاد ، به همین بهانه سرپرست گروه واضح اعلام کرد : کسانی که برای زحمات این دوستان و عوامل سیمرغ ارزشی قائل نبودند و باعث عدم حضور آنها شدند مطمئنا در آینده وجدان راحتی نخواهند داشت . زیرا حق 15 الی 20 نفر را که از وقت و سرمایه شخصی خود گذاشته اند را ضایع کردند و خسارت جبران ناپذیری را به گروه وارد کردند که مطمئنا جزء حق الناس محسوب می گردد و این گروه هیچ وقت از حق خود نخواهد گذشت . در ادامه سرپرست گروه ضمن اظهار تأسف از این حرکت نادرست پیام خود را به این دو بازیگر عزیز اعلام نمود که به شرح ذیل می باشد :
کبوتر جان و فاخته عزیز شما همچون دخترم نرگس برایم عزیز و دوست داشتنی هستید و بنده در گروه هر چه کردم و می کنم برای رشد شما عزیزان بوده و خواهد بود . سکوت ... سکوت من زبان ناگفته فرشته هاست ... سکوت ، سر درخشش آن چشمهاست که هنوز از آن نگاه کهنه می سوزند ... بعضی از کلمات را نباید خرج کرد ... بعضی چیزها را نباید فروخت ... روی بعضی از چیزها نباید قیمت گذاشت ... نباید ... من همه چیز را فروخته ام ... همه چیز را ... ولی شاید شما نتوانید ... ترسم از این نیست ، ترسم از بی چیزی در این بازار شلوغی که در آن همه چیز ارزان می خرند و می فروشند نیست ... ترسم انتهایی است که بر آن پایانی متصور نیست ... بر انتهایی که از سوی دیگری مرا به خود می کشد ... از هجوم دنیایی که صاف ترین لحظات مرا طلب می کند ... پنهان ترین نگاه وجودم را می خرد ... بهایش را می دهد ... و گاهی نمی دهد ... و مرا با خود تنها می گذارد ... ترسم از تسلیم شدن است ... تسلیم ... تسلیم ... تسلیم ... تا کی کبوتر و فاخته؟؟!!!! این دریاها آرام می شوند ... کی من نقش آن جزیره را در آن دورها می بینم ... کی می رسد که او که خیر الفاصلین است ... کی می رسد که او که تمام لحظه های عالم مال اوست ... کی می رسد او که مهربان است و همیشه چشمانش این پایین ما را نگاه می کند ، آن فاصله ها را که با آن می توان از تمامی درها گذشت و کسی نمی تواند جلوی پیشروید را بگیرد ... از آن در تنگی که مسیح گفته ... از آن گذرگاه عافیت که تنگ است ... او نشانم دهد بچه ها ... کی می شود که نشانم دهد و نترسم ...! نترسم ... نترسم ... نترسم ... دلم می خواهد نه برای شما ، بلکه برای کسانی که شبی در انتهای آن روزهای سیاه که هر لحظه اش هزار شب تاریک بود ، برای کسی که شبی در آن روزها که زشت ترین روزها عمرم بود و پر بود از تیره ترین کلام عالم ، پر بود از کینه ، به من مهر آموخت ، دلم می خواهد نه برای شما که برای همه بدها و خوبها بنویسم بچه ها ... من روزهای زیادی را با کینه زیسته ام ... روزهای زیادی را که حتی یک روزشان هم برای یک زندگی زیاد است ... من روزها با کینه زندگی کرده ام کبوتر و فاخته عزیز !!!! اما نه ... زندگی با کینه زندگی نیست ... تکرار هر روزه مرگ است ... تنفس بیمار مسلولی است که با هر نفسش مرگ را به درون می کشد ... تنفس بیماری که هر نفسش تمام زیر و بم دستگاه تنفسش را پنجه می کشد و از درون خفه اش می کند ... کبوتر و فاخته من روزهایی از حق زیستن محروم بوده ام ... پس بگذار مثل کلاس تئاتر برایتان داستانی تعریف کنم از شبی یا روزی که من میهمان غریبه هایی بوده ام و میزبانانی داشته ام ... کبوتر و فاخته که میزبان خوبی بودند ... خوب کبوتر ... خوب فاخته ... آن خوبی که شما می دانید معنایش چیست ... آن خوبی که هنوز هر وقت چشمانم را ببندم و لبانم را ، به من لبخند می زند و مثل دخترک کبریت فروش روشن می کند آن تاریکی ها را که هنوز تاریک تاریک تاریک است ... خیلی چیزها را نمی شود فراموش کرد کبوتر و فاخته ... خیلی چیزهای کوچک را نمی شود فراموش کرد ... این طوفانها هنوز همه چیز را از ما نگرفته اند ... هنوز چیزهایی برای ما مانده است ... خیال نکنید که آن حقیقی ترین هیچگاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت ... گمان مبرید که روزی این چشمهای رهگذر ، این چشمهای جستجوگر قانع توان راه یابی به آن گم شده را می یابند ... کبوتر و فاخته کلام حق کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان باشد ... حرف حق شنیدن سخت است و آتشین ... شما هر چه دارید در انتهای قلبتان پنهان کرده اید ... جایی ... جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید ... و هیچ کس نمی تواند با زور کلمه ای را در آنجا محصور کند ... جایی که هیچ دستی به آنجا راه نخواهد یافت ... دارایی تان را خوب نگاه دارید و از آن به خوبی محافظت کنید که هر چه طوفان ، هر چه باد ، هر چه موج بیاید شما چیزی از دست نخواهید داد ... آنچه ماندنی است خواهد ماند ... خواهد ماند ... خواهد ماند ... و در قلب همه بچه های گروه تئاتر جوان جز خوبی شما چیزی نمانده است... پاینده ، پیروز و موفق و مؤید باشید ... کبوتر و فاخته دو بازیگر خوب گروه ...
ارسال شده توسط: مدیرسایت
|
|
مجموع 24 on 3 در صفحات 10 در هر صفحه
<< ۱ ۲ ۳
تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)
تصویری از آخرین روز حضور کوروش زارعی در کارگاه نمایش گروه ( شهریور ماه 1392 )