تبلیغات


کلاسهای
 
بازیگری
 
به زودی 
  

جستجو در سایت

جستجو

آخرین مقالات

تئاتر خیابانی یا بیرونی

ادامه مطلب


چرا تئاتر کاربردی؟

ادامه مطلب


تأتر «پلِی بَک»

ادامه مطلب


تئاتر برای آموزش بهداشت

ادامه مطلب


تئاتر ِموزه

ادامه مطلب


تئاتر خاطره

ادامه مطلب


نمایش خلاق

ادامه مطلب


تئاتر آموزشی

ادامه مطلب


آیین ها و مراسم سنتی و قدیمی

ادامه مطلب


نمایشنامه زندگی گالیله ...

ادامه مطلب

کلمات کلیدی



آمار سایت


هاست
RSS خروجی

آمار سایت

نظرسنجی


عملکرد گروه تئاتر جوان در شهرستان میبد چگونه بوده است ؟

عالی (434)
عالی - 72.94%عالی - 72.94%عالی - 72.94%72.94%
خوب (86)
خوب - 14.45%خوب - 14.45%خوب - 14.45%14.45%
متوسط (21)
متوسط - 3.53%متوسط - 3.53%متوسط - 3.53%3.53%
ضعیف (54)
ضعیف - 9.08%ضعیف - 9.08%ضعیف - 9.08%9.08%
مجموع نظرسنجی ها: 595



seyfyan
 امتیازات : ۴۰۱۸   تاریخ: ۲۰.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۳۲
seyfyanچرا باید فریاد درد را تکرار کرد ؟ ؟ ؟ !
alireza-seyfyan
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
honardost
 امتیازات : ۸۷۰۵   تاریخ: ۱۱.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۳۱
honardostبا سلام ، هنرمندان گروه تئاتر جوان سعی کنند فعالیت خودشون رو هر روز در بخش اخبار در اختیار علاقه مندان بذارند . باید خیلی بیشتر باشه ...
هنر زیباترین عشق روی زمین است...
0
 تاریخ عضویت : ۱۳.۱۱.۱۳۹۱  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۰۸.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۳۰
abiatراز اگاهی!
در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر کس در روز تنها می تواند یک میوه بخورد .»
این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یک میوه می خوردند و به دستوری که پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده کنند . این فقط باعث می شد که میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت کنند .»
پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش کردند ، چرا که آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد .. کم کم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از کجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها کنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها کسانی که خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .
اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند.
از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"
(پائولو کوئلیو)
kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۰۶.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۹
abiatدکتر قطب الدین صادقی :

رؤياهايتان را حفظ کنيد و نگذاريد تخيل در وجود شما بميرد ، که اگر چنين شود فردي عادي در جامعه خواهيد بود .
kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
honardost
 امتیازات : ۸۷۰۵   تاریخ: ۰۶.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۸
honardostبا سلام ، از همه هنرمندان به خاطر حضور درخشان خود در عرصه تئاتر میبد قدردانی می نمایم . به امید پیشرفت روزافزون شما ...
هنر زیباترین عشق روی زمین است...
0
 تاریخ عضویت : ۱۳.۱۱.۱۳۹۱  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۰۵.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۷
abiatامروز همان فردای دیروزیست که منتظرش بودیم


kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۰۱.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۶
abiatﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ. ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ . ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ 5 ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ، ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ، ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ، ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧ . ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ . ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ . ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ . ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ

kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
سعید حلافی از
تاریخ: ۰۱.۱۰.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۵
سعید حلافی ازسللم به همه ی عزیزان گروه تاتر جوان و از نوازندگان آقای غنی پور و آقایی
مرس با تشکر
 تاریخ عضویت : اطلاعاتی ثبت نگردیده است.   اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۲۹.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۴
abiatساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد...پشت خط مادرش بود..... پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟؟؟؟؟؟ مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي..... فقط خواستم بگويم تولدت مبارك پسرم..... پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد.....صبح سراغ مادرش رفت.....وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت..... ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود.

بیاین تا وقتی مادرانمان هستن قدرشونو بدونیم چون اگر نباشند چیزی جز حسرت نصیب ما نمیشه.
kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۲۶.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۳
abiatزمین جایی برای زیستن نیست به آسمان راهی باید جست


آسمانی باشیم

kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۲۲.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۲
abiatعقاید یک دلقک انسانها را به پشت نقابها میبرد نقابهایی که همیشه بر چهره هاست
kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۲۲.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۱
abiat( حالا چطوری میشه تو گروه شما عضو شد و فعالیت کرد . با کی تماس بگیریم ؟! )

قابل توجه دوست عزيزي كه سوال بالا رو طرح كردن و بقيه ي دوستان :
ميتونيد با كليك كردن روي ارتباط با ما شماره تلفن مدير گروه رو دريافت يا براي ايشان پيام ار سال كنيد

kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
مهمان
تاریخ: ۲۱.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۲۰
مهمانحالا چطوری میشه تو گروه شما عضو شد و فعالیت کرد . با کی تماس بگیریم ؟!
 تاریخ عضویت : اطلاعاتی ثبت نگردیده است.   اطلاعات شخصی
abiat
 امتیازات : ۶۳۷۴   تاریخ: ۲۰.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۱۹
abiatهميشه سعي كن :

بيشتر از بقيه بداني ،
بيشتر از بقيه كار كني ،
و
كمتر از بقيه انتظار داشته باشي ،

شكسپير

kh-Abiat
0
 تاریخ عضویت : ۲۰.۱۱.۱۳۹۰  1مرد اطلاعات شخصی
مهمان
تاریخ: ۱۹.۰۹.۱۳۹۰ متن پیام : ۱۸
مهمانبنده که خوشحال شدم که تئاتر میبد داره پیشرفت میکنه . خدا پشت و پناهتون باشه .
 تاریخ عضویت : اطلاعاتی ثبت نگردیده است.   اطلاعات شخصی




نام شما:
متن پیام :
شکلک - 01 شکلک - 02 شکلک - 03 شکلک - 04 شکلک - 05 شکلک - 06 شکلک - 07 شکلک - 08 شکلک - 09 شکلک - 10 شکلک - 11 شکلک - 12 شکلک - 13 شکلک - 14 شکلک - 15 شکلک - 16 شکلک - 17 شکلک - 18
تصویر امنیتی:
تصویر امنیتی
کد تصویر امنیتی را وارد نمایید :



تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس 
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)




تصویری از آخرین روز حضور کوروش زارعی در کارگاه نمایش گروه ( شهریور ماه 1392 )



ورود به سایت


خوش آمدید,
مهمان

ثبت نامثبت نام
فراموش کردن کلمه عبور؟فراموش کردن کلمه عبور؟

نام کاربری:
کلمه عبور:
تصویر امنیتی:تصویر امنیتی
کد تصویر امنیتی را وارد نمایید :

نظر سنجی

عملکرد گروه تئاتر جوان در شهرستان میبد چگونه بوده است ؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف


نتایج
نظرسنجی

رای ها: 595
نظرات: 107

پوسترها